چشم پژشکی
ا مروز برای اولین بار وقت چشم پزشکی داشتی عزیزم. مامان و بابا چند وقتی بود که می خواستند شما رو ببرن برای معاینه ی چشمای خوشگلت تا خیالشون راحت بشه چشمای گل پسر سالم سالمه. هر چند که خیلی اذیت شدی و یه عالمه گریه کردی و کلینیک چشم پزشکی رو روی سرت گذاشته بودی. بابایی بغلت کرده بود و دستاتو محکم گرفته بود و مامانی هم چشمات و باز نگه می داشت تا دکتر بتونه معاینه ات کنه. اما خدا رو شکر همه چی خوب بود. من که همش نگران بودم چشمات ضعیف باشه. چون مامانی و بابایی هر دو چشماشون ضعیف بوده . اما الان خیالم راحت شد. فقط دکتر گفت سالی یه بار برای ویزیت بریم. خدا رو شکر امروز دو تا خبر خوب شنیدم یکی سالم بودن چشمای خوشگلت و اون یکی ...
نویسنده :
خاطره مامان بردیا
18:33